غوغا
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۹ ق.ظ
توی سرم غوغاست. صدای مسگرای بازارچه اصفهان میپیجه مدام همهجاش. راحت نمیشم من ازین همه فکر و خیال و سرشلوغی؟ ازین وضعیت و ذهن آشفته؟ چی میشه؟ چه اتفاقی قراره رخ بده؟ شبا نمیخوابم. انگار فقط چشمام رو میبندم و بینایی ناپدید میشه. ذهنم همش بیداره همش حرف میزنه همه ی ترساشو میریزه بیرون.
۰۰/۰۲/۰۶