اتفاق نو
سه شنبه, ۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ
دوباره قراره که خودم رو بندازم توی یه چالش و مطمئن نیستم که دارم کار درستی میکنم یا نه. می ترسم مثل توی هاستل موندنم اینم تصیمیم درستی نباشه و آخر سر گند بزنه به همه چی. باید دید. ولی به نظرم جالبه اگه که خوب پیش بره.
اینجا داره برف میاد... میم میاد توی دلم و میره. میدونم که دوسم داشت و نفهمید شایدم دوسش داشتم و نفهمیدم. اصلا مگه الکیه که یکی دیگه بتونه اینو بگه؟ معلومه که نه . اگه دوس داشت میفهمید و میموند. نخواست دیگه. منمم یه تختم کمه ها. ولی یادش برام شیرینه. دلم خیلی تنگش نیست اما... نمی دونم راستش تو چه موقعیتی نسبت بهش خودم رو تعریف می کنم....
۰۲/۰۹/۰۷