روزها و شب هام هنوز همونجور میگذره و انگار هیچ چیزی هنوز تغییری نکرده. نه ماه ازین حالم میگذره... نه ماه... میم رفت و اومد من رفتم ایران و اومدم و هزارتا چیز تو زندگی تجربه کردم.. ولی زندگی تخصصی و شغلیم نیم قدم جلو رقته... مثل همه ی زندگیم وقتم رو و زمانم رو دادم دست ادما.. با دنبال کردن حاشیه ها.. با دنبال کردن فضای مجاری... با پذیرفتن مهمون از این ور و اون ور... زمان... چمه؟ مشکلم چیه؟ آیا باید میم برای همیشه از زندگیم بره؟ اون وقت مشکلام حل میشع؟ این حالم روی مخ اونم هست... گرچه شاید این حالم اصلا با اون شروع شد.. از اکتبر پارسال درست از وقتی که از پیشم رفت... حق داره الان اون پارتنری نمیخواد که مثل جلبک زندگی کنه.. که فعال نباشه...
خدا کنه این روزشمار به زودی تموم شه... خدا کنه بیشتر ازین طول نکشه...
چمه واقعا؟