رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

حال من را اگر بپرسی زرد است و سرخ و است و رقصان زده ... خزان بر شاخ و برگ دل زده! در باورم نمیگنجد که کورسو های این امید هم دارد از بین میرود...

دروغ چرا عزیزکم... این امید این نور تاریک و بی جان همه ی آن چیزی بوده که در این روزها برای ادامه دادن به آن چنگ زده ام... بعد از خاموش شدنش هیچ نمیدانم هیچ نمیدانم تکلیف این زندگی چه میشود... 

اخ عزیزکم دلم مثل انار رسیده دارد میترکد ... دارد حیف میشود... خونین است... تا دق کردن فاصله ای ندارم...

دلم میخواهد بزنم زیر میز و برای خواست دل هر آنچه که باید کنم. اما خوب میدانم این دردی را دوا نمیکند... میدانم که مشکل ریشه ای جای دیگریست... میدانم که این ها همه بهانه است. میدانم که هجران، دوری و غیره همه بهانه است... باز هم در جای اشتباهی از جهان ایستاده ام... باز هم دلم با سرخوشی خود تمام این مسیر صعب العبور را به تنهایی بالا رفت. باز هم پیش قدم شد... اما اینبار... اینبار... واقعا این بار ...اینبار ... اینبار...

آه خورشید هیچ وقت در قلب من طلوع نخواهد کرد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۱ ، ۱۵:۰۴
پریسا