رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

بعضی وقتا نفس‌های آدم به قدری سنگین می‌شن که صدای خراشی که به سینه‌ات وارد میکنن رو می‌شنوی.

اونقدرا دنیا کثیف شده که میپذیرم باید ایستاد تا نمرد. تا جایی مه فقط بتونم ثابت کنم میشه نمرد و زنده موند. همین!غایت دنیا به همین خلاصه می‌شه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۴۹
پریسا

fuck every one!

fuck the world!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۵۷
پریسا

ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر میکنی لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چیکار کردی دوس داری هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداری و به پاهای خودت اعتماد میکنی برای روشون وایستادن.
البته این مرحله راحت به دست نمیاد. خیلی زجر میکشی و صبر میکنی و اون لعلی که باید ازین سنگ ساخته میشه.

مثل همه ی چیزای خوبی که ادم به دست میاره و میگه کاش زودتر بود این مرحله از زندگی هم کاش زودتر پیش میومد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۱
پریسا