رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

چرا اتفاقا اون زمانی که باید نیفتادن...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۱
پریسا

دلم می‌خواد تنها ترین باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۲
پریسا

شمارش معکوس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۵
پریسا

ی شوکی بهم وارد میشه

شروع می کنم باهاش دستاویز شدن، کلنجار رفتن و به چالش کشیدن خودم. 

انرژیم تموم میشه. 

میفتم رو زمین. 

هی فکر میکنم.

اتاقم شلوغ میشه

غذاههای پرکالری میخورم.

کارام همه  وای میسته. 

دوستامو می بینم. 

میفتم 

سرم درد میگیره 

بلند میشم 

اتاقمو جمع می کنم.

ی چیزی مینویسم 

ذهنم جمع میشه

دوباره شروع میکنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۱
پریسا

حالا تهرانم در سحرگاه شنبه ۹ شهریور!

-

تو

بحرانت،

من

فکرهایم،

ما!

دوست داشتن

....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۴۴
پریسا

تقریبا یک هفته است که تیر خوردم انگار یک نفر با هفت تیرش دوتا گلوله زده به بالای زانو هام و از کار انداختتم. 

یک هفته است که افتادم. از درست فکر کردن از امیدوار بودن و از برنامه داشتن. 

یک هفته است که مخم با هام یاری نمیکنه.

قبلا اینجا از فواید امید داشتن نوشته بودم و ازین که اگه پسری یک روز خدا بهم بده اسمش رو امید خواهم گداشت. این روزا روز هایی عه که دارم امیدم رو از دست میدم به اون چیزی که براش تلاش کردم.  همون امیدی که از پارسال رسما باهاش صورتم رو سرخ نگه داشتم و باعث شد برای این مراحل تلاش کنم. 

و حالا دوباره باید با ساز زندگی برقصم. با قصه ای که برام نوشته و اتفاقی که خواهد افتاد. حالا دیگه از هر تغییری استقبال میکنم. هر آنچه که رخ خواهد داد رو با آغوش باز منتظرشم. تا چه پیش آید. 

"زندگی قرار نیست بهتر شه فقط شاید رابطه ما با اون بهتر شه"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۵۵
پریسا