نمیخوام برم 😑
چرا روی داشته هام تمرکز نکنم؟
چرا به این فکر نکنم که اوضاع خوبه؟ اونقدر ها هم بد نیست؟ اوکی فشار هست سختی هست. اما من الان دارم زبون دوم رو یاد میگیرم دارم کار مفیدی تو دانشگاه میکنم و دارم برای ی کشور دیگه اقدام میکنم. اینا همیشه آرزوهای من بودن. پس چرا خوشحال نیستم؟ شاید چون ی به قول المانیا خوک درونی دارم که دوس دارم مدام سرزنشم کنه و نداشته هام رو ببینه. مدام وایستاده اون بالا و به اشتباهام نگاه کنه. ی روش خوبی تو کتاب سیلی واقعیت بود که میگفت هر وقت ی قصه ی تکراری اومد آزارتون بده براش ی اسم بذارین و بگین بازم قصه ی تکراری تو به اندازه کافی خوب نیستی! بازم قصه ی تکراری مقایسه و یهو ذهنت آروم میشه انگار جلوش گرفته میشه و حواست پرت میشه. به نظرم داره برام کار میکنه!
مهاجرت را از خانه شروع کنید.
از جایی که فکر میکنید می توانید دور شوید از همه کس و همه چیز. از تمام تعلقات و از هر آنچه بدان محکم دل بسته اید.
دل نبندبد هیچ وقت به هیچ شی و هیچ موودی. تنها به ذات کائنات می شود دل بست. به آنچه که در همه چیز جاریست در خوبی و بدی در زشتی و زیبایی. او در همه چیز حاریست.
خدایا ولی کاش ی اکانت تلگرام داشتی می شد بهت پیام داد و جواب بدی...
خونواده ی ایده آل من در آینده اونیه که توش همه با هم دووستیم.
بچه هام با هم دوستن و با هم حرف میزنن و دعوا میکنن. همدیگرو بغل میکنن. حتا اگه بدونن زمین تا اسمون با هم فرق دارن.
تو خونواده ی ایده ال من همسرم تحت هر شرایطی کنارمه تحت هر شرایطی کنارشم و اگه جایی برای هم فداکاری کردیم با رضایت همدیگه این کارو میکنیم.
تو خونواده ایده آل من عشق هست و اولویت...
آدما می تونن بین استقلال و وابستگیاشون مدیریت کنن.
و من هنوز ندیدم همچین آدمایی رو ...
دوستت دارم را با من زیاد بگو...
لعنت به غروبای جمعه.
به دلی که میگیره.
به دوستت دارمی که شنیده نمیشه.
به تنهایی...