رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

از لای درز پنجره‌ها، از راه تنفس هواکش صدای باد میپیچه توی خونه. صدای باد! باد همیشه نوید هوای خوب، کیفیت تصویری بالا و تازگی رو میده. به چند سال پیش فکر میکنم و اون بادی که اومد توی زندگیم تا بشوره ببره هر آلودگی‌ای که گیر کرده بود تو فضای شخصیم. یاد میم هستم. دستمو ول نمیکرد! میگفت باید باشی و به زور توی منجلاب خودش نگهم میداشت. اما این باد بود که کمک کرد کنده بشم ازش. اومدنش شانسی بود؟ نه! در هارو باز کرده بودم که بیاد. منتظرش بودم. حالا کیفیت زندگیم رو دوست دارم. حالا میدوام توی یه دشت سرسبز و با یه دست تنه‌ی نازک نهالی که کاشتم رو میگیرم و دورش میچرخم. باد هم با موهام بازی میکنه. که قراره باهم زندگی رو به پا کنیم.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۲۷
پریسا

امروز میخوام به زمین و زمان فحش بدم. ازینکه ادما توی مترو نزدیکم میشینن و بلند حرف میزنن حالت تهوع میگیرم. از هر صدای ادمی زادی که زیاده بدم میاد. گنبد تنهایی دورم خیلی ضخیم شده اصلا نمیخوام کسی جایی باشه. ادما دور و برم به زبونای مختلف حرف میزنن و من سردرد میگیرم. و شورع میکنم با فکرای نژاد پرستانه میگم خفه شین با این زبونتون با این ملیتتون. فرقی هم نمیکنه چه زبانی باشه. سرم درد میکنه سرم خیلی درد میکنه و هرچیزی دور و برم تحریکم میکنه 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۴۲
پریسا