رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

دست هم رو بگیریم

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۹ ب.ظ

نمیدونستم باید بهش چی بگم. میفهمیدمش. غمش رو، حالش رو، اون چیز بی اسم و نشونی که داره تجربه میکنه. نمیدونستم چی بگم چون کسی به منم چیزی نگفت. گفتم حالمون به آنی میتونه خراب شه به آنی اون قصر قشنگی که ساختیم آوار میشه. باید حواسمون به هم باشه. باید دست همو بگیریم که ما درد مشترکیم. دست هم رو بگیریم که اگه یکی افتاد نذاریم غرق شه. که این حلقه همیشه سرپا بمونه. ما، همه‌ی مایی که قصه‌ها و تاریخ مشترک رو پشت سر گذاشتیم، فقط همو داریم، که همو میفهمیم... کاش هیچ وقت دست هم رو رها نکنیم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۱۵
پریسا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی