2 سپتامبر
شنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۴۴ ق.ظ
حال و روزم خوش نیست. به روم نمیارم ولی میل به زندگی درونم عجیب پایین اومده. میم همه ی زندگیم بود و حالا این وضعیتمه...
به روم نمیارم و مثلا دارم زندگی میکنم. روتین برای خودم چیدم. روتین صبح و شب.. روتین صبحی که ساعت ۵ بعد از ظهر شروعش میکنم. به اینگه میم قرار نیست توی اینده ام باشه که فکر میکنم دلم اشوب میشه... دلم اشوبه... بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم.... میتونم؟ اینده چی میشه؟ چطوری میشه؟ تا همیشه تنها میمونم؟ ازین وادی خارج میشم؟ چی میشه؟
آه.. کاش همونجوری که بودم دوستم داشت...
۰۲/۰۶/۱۱
میگذره پری. اولاش خیلی سخته. و همیشه یادمون میره اینو. دردش هیچ وقت تکراری نمیشه.