رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

کسی در توییتر نوشته بود که حواستون به رفتارهایی که باخواهرزاده برادرزاده هاتون دارید باشه، اونا یادشون میمونه. 

داشتم فکر میکردم من چه خلا بزرگی توی ارتباطام با خویشاوندام دارم. چقدر خلا یک رابطه ی امن با ادم های امن رو حس میکنم. این جنس رابطه رو هیچ وقت با اعضای نزدیک خانواده نداشتم. مادر پدر خواهر مادر. کسی که بتونم با خیال راحت بهش اعتماد کنم و بی قید و شرط دوسم داشته باشه. یا اصلا نه کسی که از معاشرت باعاش واقعا لذت ببرم. نداشتم. اره شده از معاشرت با بعضی دوستانم لذت ببرم ...اما مسئله اینه که اونا امن نیستن، اونا بی قید و شرط دوست ندارن. اونا اولویتاشون از روی من به راحتی تغییر میکنه. 

رابطه ی عاطفی هم جای این خلا رو هیچ وقت پر نمیکنه.. انگار سعی کردم همه ی این رو از رابطه ی عاطفی بگیرم که امکانش نیست. اصلا خاصیت رابطه ی عاطفی دادن این ها به تو نیست. همیشه معلقه همیشه امکانش هست بذاره بره همیشه ممکنه بهت اقا کنه که دووست داشتنی نیستی و همیشه و همیشه....

و این خلا رو خیلی حس میکنم تو زندگیم. خیلی دلم میخواد کهه پر شه این خلا و حسرت میخورم که چرا هیچ زمانی نداشتمش....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۲۶
پریسا

توی سرم غوغاست. صدای مسگرای بازارچه اصفهان می‌پیجه مدام همه‌جاش. راحت نمیشم من ازین همه فکر و خیال و سرشلوغی؟ ازین وضعیت و ذهن آشفته؟ چی میشه؟ چه اتفاقی قراره رخ بده؟ شبا نمیخوابم. انگار فقط چشمام رو میبندم و بینایی ناپدید میشه. ذهنم همش بیداره همش حرف میزنه همه ی ترساشو میریزه بیرون. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۵۹
پریسا

من آروم نمیخوابم، اصلا میشه گفت انگار این گزینه برای من از بچگی غیر فعال بوده. وضعیت نامشخصیه نمیدونم چرا. سرم پر از اطلاعت بیهوده است که موقع خواب همش از ریز و درشت میان سراغم. وضعیت عادلانه ای نیست. نمیدونم چرا ذهنم توانایی خاموش کردن این فکرا یا چبدونم عمیق کردن خوابم رو نداره. از مشکل خانوادگی برادرم در خواب میبینم تا نوع لپتاپ گم شده ی دوستام و تا ادم هایی که روزی تو زندگی ازارم دادن. همه ی بدترین سناریو ها پیاده میشه تو دهنم. کی پس رهایی هست ازین ماجرا؟ نمیدونم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۲۱
پریسا

امروز یکی در نقدی که به رفتارهام داشت بهم گفت اسم درستش صفت خویشتن داریه، انگار اونو نداری. مدام فکر میکنم یه بار دیگه یکی دیگه هم به من اینو گفته. خویشتن داری یعنی چی؟ من خویشتن داری نمیکنم؟ چرا برام انقدر این صفت مبهمه؟ وسط دعوا مگه من خویشتنداری نمیکنم؟ وسط بحثا؟ هیچ وقت آپاچی گری نردم برا آدما. اگه اینا اسمش خویشتن داری نیست پس چیه؟ 

انتظار داشته سکوت کنم یه جاهایی و اون حرف بزنه. بهش میگم پس تو میگی چرا مثل بقیه اون جمع خیار نبودم؟ چرا نبودم جدی؟ خواسنم نقشی از خودم نشون بدم احتمالا. 
کلا وقتشه عاملیت داشته باشم نه؟ تو هرچیزی؟ باید داشته باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۳۰
پریسا