من روان
فک کنم کشف کردم چیه که باعث میشه من خواب زیادی ببینم، اون قسمتی از وججود منه که انگار اصلا ازم راضی نیست، خوب که میبینم هیچ وقت نبوده هیچ وقت نبوده که راضی باشه و همیشه در حال غر زدن بوده، الان بهش میگم باهام حرف بزن قهر کرده و هیچی نمیگه بهم میگه :
تو دوستم نداری و من هر چند بار که بهت میگم چجوری دوستم داشته باش و چه کادوییی برام بگیر به حرفام گوش نمیدی...
چه کادویی خواستی که نگرفتم ؟
از اون همه رویای کودکی که خواستم کدومش الان دستمه؟
بی انصاف نباش خیلیاش!
نام ببر!
ادمای خوب دور و برت !
دیگه؟
اوممم..
می بینی ؟ هیچی ...خبر از اون همه افسانه ای که وقتی بچه بودم برام ساختی و قل رسیدن دادی نیست !
اما به من ربطی نداره ! دنیا اون شکلی نیست..زندگی همیشه ایده آل نیست و تو برای همیشه بچه نموندی ..
یادت نره من سن ندارم از بچگی تو تا الان هم تغییر نکردم ...
اهااا ! مشکل همینجاست! وقتی تو انقدر مغروری و لجباز و سرتق دیگه کاری از دست من بر نمیاد... دنیا تغییر کرده..خیلی ! اما تو توقع داری همه چی همنجوری بمونه!
ماهیت رویا هات چی تغیییر کرده ؟
نه...
پس بهم بده حقمو!
قول نمیدم اما سعی امو می کنم ...
من قول میخوام ..
قول !دیگه ؟
چرا به ادما حالی نمی کنی دوستت داشته باشن ؟ حواست هست ظرف نیاز به محبتت چند وقته خالیه و تو این گرما همش داره بخار میشه؟
هیسسس! همش تقصیر توعه ! چرا انقدر ظرفت بزرگه که حالا نمی تونن پرش کنن؟ همین چند وقت پیش واسه پر کردنش جلوی اشتباه بزرگو گرفتم، یادت رفته؟؟
من این چیزا حالیم نیست ! این تویی که تصمیم میگیری تحت فشار باشی ..میتونی منبع محبت گرفتنت رو عوض کنی چرا نمی کنی ..
تو فک کردی فقط تو به تنهایی نشستی تو سفینه پریسا؟ پس مسوولیت و تعهد چی میشه ؟
مدیریتش با توئه! به من مربوط نیست..تویی که باید تو بحران همه چیو حل و فصل کنی!
خیل خب ی فکرایی برات دارم ... غصه نخور ...
دستاشو گذاشته زیر چونش و لپاش اویزونه، حالا که فکر میکنم حقم داره بنده خدا...در حقش خوبی نکردم ...کی قراره یاد بگیرم عاشق خودم باشم؟ دست خودمو بگیرم ببرم ماه گرفتگی ببینم تنهایی و برای خودم کار کنم ؟ کی قراره منتظر بودن رو پایون بدم؟ برم جلو اینده ی ماچ گنده ی قرمز بذارم رو لپام ؟الان وقتشه که خواسته هاشو برای خودم لیست کنم و بعدش ببرمش گردش...
الان !
الان وقتشه ...!