رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

رشته ی وصال ابهام ها

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

من اینجا رو درست کردم تا ازخودم از اتفاقا و از فکرام راجع به خودم، زمین و زمان بنویسم. امید دارم تهش که رسیدم اینا رو بچسبونم به هم بگم ببین چی شد اینجا رسیدی؟ و بعدش چشمامو ببندم و برم برای همیشه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

حرف دارم !

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۶ ب.ظ

نه تموم نشده و خالی نشدم و انگشتام هنوز دارن حرکت میکنن و من مجبورم به حرف اون زندانیه گوش کنم : راستی حافظ ی شعر داره که در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموش و او در فغان و غوغاست یا ی همچین چیزایی .. فروغم میگه که نمیدونم کی نشسته پشت قفسه ی سینه ی من و با مشت محکم میکوبه اونجااا ...


اومدم اینو بگم ی تجربه جدید دارم این روزا و اینه که زبان انگلیسی رو طوری بالخره یاد گرفتم که فیلمارو بدون زیرنویس می بینم ...و ازین بابت به شدت مشعوفم حالا اگه فرنذز رو در نظر نگیریم دوتا فیلم دیدم اینجوری که بسیار هم دوسشون داشتم و تقریبا همش رو بدون دردسر فهمیدم ... این چیزی بوده که من همیشه می خواستم و حالا بابتش واااقعا خوشحالم ..

یکیش فیلم every day of life بود که داستان ی موجودیه که هر روزکه بیدار میشه  تو بدن ی ادمه دیگه است و تا اینکه ی روز میره تو بدن دوس پسر خر ی دختری و اون روز خاطره ی خوب برا دختره میسازه و اما از فردا باز پسره خر میشه ... تا این که اون موجوده می فهمه عاشق این دختره شده و ی مدتی با هم هستن ...و الی اخر ... حرف داستان اینه که ادما هر روزشون درواقع یکی دیگن و نباید به خاطر تغییر کردنشون دیگه دوسشون نداشته باشیم باید با هر شمایلی مثلا دوسشون داشته باشیم و این حرفا ...دختره با همین داستان مشکل مادر و پدرش رو هم حل میکنه مثلا ...میگه درک کنیم همو و عشق بدیم و کلا دنیا همینه ..


اون یکی هم how to be single بود .. این فیلم رو سه سال پیش نصفه دیده بودم تا این که قسمت شد الانم ببینمش ...و تمومش کنم.. من فیلمارو به خاطر حرفه ای بودنشون نمی بینم اونا رو میبینم که باهاشون حال کنم یا با شخصیتاشون همراه شم بنا براین اگه مثلا به نظر شما زرده دیگه ببخشید دیگه ... قصه ی دختریه که از ی رابطه ی چهارساله عمدی میاد بیرون و میگه ی مدت تنها باشیم و بعد برگردیم ..میگه من میخوام بئونم تنهایی چه شکلیه و برم گراند کنیون رو پیاده برم ...کلاس دفاع شخصی برم و اینها ...اما وقتی میره نیویورک خیلی زود دنیا رو میبینه حالش بد میشه ..هی میگه پسر به اون خوبی رو ول کردم و القصه نمی تونه تنهایی رو تحمل کنه بعد میره به پسره میگه بیا برگردیم پسره ی خر میگه من دارم یکی دیگه رو میبینم ...و داستان دقیقا از اینجا شروع میشه ...از اینجا که باز هم با سایه ی سیاه تنهایی دست و پنجه نرم میکنه و خودش رو خیلی زیاد میشناسه ..نه که فک کنی راحت نه اصلا ...دیگه اخرش رو نمیگم اما بعدش کلی انرژی داشتم اخرش هم ی جمله باحالی میگه که خیلی به رابطه عاطفی ربطی نداره .. میگه که ممکنه تو دوره ی یک عمر یا یک هفته تنهایی شاید فقط یک لحظه باشه که تو truly و virtually تنهایی بدون هیچ سیمی که تو رو به فرد دیگه به حیوون خونگیت و یا پدر مادرت وصل کنه و اونجا لحظه ایه که تازه همه چی شروع میشه ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۱۵
پریسا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی