منطقه امن
comfort zone - منطقه امن و آسایش.
همیشه رویاهام شبیه آدمی بود که منطقهی امنی نداره و خیی راحت جا به جا میشه بین مکانها، قصهها و آدمها. اما الان که 5 سال از 20 سالگیم که باید اوج آرزوهام میبود میگذره میبینم که این طور نبوده و من با آدم رویاهای بچگیم خیلی فاصله دارم. میبینم که گیر کرده کارام به همهچی و این همهچی یعنی محاسبات و حسابکتابهای روزمره. انگار اون خطی که منطقهی امن من رو میسازه دودوتا چهارتا کردنهامه که معمولاً تهشون میرسه به انفعال و هیچ کاری نکردن . بعد هم به خودت میگی ببین!! من آدم یکجانشینی نیستم که، معادلاتم جور در نیومده این که این معادلات شصت تا مجهول دارن و بیست تا معلوم تقصیر من نبوده.
حقیقت اینه اما : وقتی رویاهات مشخصه، وقتی قلبت برای اون رویاها میتپه دیگه مهم نیست تو چه خانواده و کشور و شرایط مالی و فرهنگی ای به دنیا اومدی.
.
خب این یعنی چی؟ یعنی از اول هم مهم نبوده؟ چرا بوده اصلاً باید مهم میبوده تا خودت رو بشناسی و ببینی که منطقهی امن تو چقدر بزرگ یا کوچیکه و اصلا تعریف این امنیت برای تو چیه؟ و بعد که با کلنجار رفتن باهاش خوب شناختیش، به خدا ، به خدا دیگه اون موقع موقعیه که باید باهاش خداحافظی کنی.
پن: دارم تلاش میکنم خیز بگیرم بپرم بیرون از منطقهی امنی که خیلیها فکر میکنن ندارم اما داره خفهم میکنه.