خاطرات رسته از فراموشی
در روزهای ناخوب وطن و در جایی 5000 کیلومتری تهران اولین جملات را خواندم:
"من پسر حاج سید علیآقا میر محمد صادقیام و در 4/4/4 در خاک پاک سپاهان به دنیا آمدم. چند ماه پیش از تولد من آدولف هیتلر جلد یکم نبرد من را منتشر کرد و رضا خان سردار سپه چند ماه پس از تولد من، به تخت سلطنت نشست...
امروز که نوشتن این خاطرات را شروع میکنم 81 سال از عمر شرفم میگذرد و گوش شیطان کر در نهایت صحت و عافیتم و ملالی ندارم جز دوری وطن."
برای من که پدربزرگهایم را به چشم ندیدم و اگر هم میدیدم شباهتی از جهت تجربههای آقای کامشاد نداشتند حس خیلی خوبی بود که پای صحبت صمیمی، بینصیحت و گاهی طنز ایشان بنشینم. "حدیث نفس" کتابی بسیار روان، شیرین و گیرا بود برای تمام 576 صفحهاش. و اگر روزی از من بپرسند که همدم توو در آبان 98، در دی 98 و بعد از سقوط هواپیما چه کسی بود من باید از آقای کامشاد یاد کنم. که خاطراتشان به نوعی تکرار تاریخ این روزها بود و انگار که بعد از تعریف هریک دستی روی سرم میکشیدند و لبخند میزدند.
کتاب را باید مثل تاریخی شفاهی و با زبان خودمانی از پدربزرگتان تصور کنید که میگوید آنچه در تاریخ نوشتهاند تاریخ نیست و شروع میکند از قصههای خودش و درگیر بودنش در تمام اتفاقات مثل ملی شدن صنعت نفت، توده و انقلاب میگوید. در این بین هم از آدمهای بزرگ آن زمان که با آنها دوستی داشته و روابط و طرز فکرشان تعریف میکند. این آدمها میتوانند هویدا، شاهرخ مسکوب، ابراهیم گلستان، جلال آل احمد و یا بزرگان ایرانشناس غربی باشند. در همهی این قصهها جایی پیدا نمیکنید که از جزییات و یا اطلاعات تخصصی خسته شوید، این معجزهی ایشان است.
اگر کتابی میخواهید خودمانی و بیریا که زیاده فشار بر افکار تنهاییتان نیاورد و شما را با زمانهی نه چندان دور تاریخ و ادبیات کشورتان آشنا کند، من این کتاب را توصیه میکنم. و اگر اهل فیدیبو (نرم افزار کتابفروشی آنلاین) باشید که من نیستم میتوانید کتاب را از آنجا بخرید.
اسم آقای کامشاد برای شما هم ناآشناست؟ ایشون مترجم کتاب دنیای سوفی و چندین اثر عالی دیگه هستن.