اسپانیا
الان به وقت نوشتن این جملات در پوچ ترین حالت زندگی ام.
به نظرم هیچ چیزی هیچ معنایی نداره. نمی خوام این جملات رو جای دیگه ای نشر بدم چون نمی خوام این غم بیشتر پخش بشه.
به نظرم به معنای واقعی کلمه دنیا معنایی نداره و همه چیز دنیا رو ما اختراع کردیم که کمی دنیا رو شیرین تر کنیم هر کی به نوبه ی خودش با موسیقی شعر هنر نقاشی کتاب فیلم و قصه ی ازادی و غیره. اینا همش بهونه اس که به رنگ پوچی و سیاهی دنیا مزه بده. عوضش کنه . روح بده. من توانایی این روح دادن رو دارم؟ نه! چون که نمیبینمش . ارزش ر برای روج دادن نمیبینم.
همینه. فعلا همینه. مهم نیست تو چی فکر میکنی. مهم نیست بقیه چی فکر میکنن. همه چیز فقط یک زندان پوچه که ما برای غریزه مون مجبوریم مبارزه کنیم. ازادی رو به وجود بیاریم عدل رو دین رو همه ی اینا برای این که بتونیم فقط کنار هم در اسایش زندگی کنیم. و یک سری هورمون شادمانی از خودمون ترشح کنیم.
پوچ.
همش خالی و پوچ و بی اطمینان.
هیچ اطمینانی وجود نداره.