زاگرب. موزه
میشه گفت وقتی جوانتر بودم خیلی پیگیر هرکتابی که منصور ضابطیان بعد از سفرهاش مینوشت میگرفتم و باهاش سفر میکردم. تو یکی از این کتابها از سفرش به زاگرب و بازدید از موزهای گفته بود که ایدهی جالبی پشتش بود: The museum of broken relationships. من هم وقتی رفتم زاگرب دوس داشتم حتما سراغ این موزه و قصههاش برم. میگم قصههاش چون اونها هستن که به یه سری خنزر و پنزر باقیمونده از آذمها ارزش میدن تا بشه باهاشون موزه ساخت.
همونطور که از اسمش پیداست موزه مربوط به رابطههاست. اشیائی که داخل موزه هستند زمانی متعلق به یه خاطرهی ارزشمند از یه رابطه بودن. به گفتهی آقای ضابطیان قصه از شکست رابطهی یه زوج که در حال سفر به ایران بودن شکل میگیره و یادگاری رابطشون میشه یه عروسک خرگوش کوکی که قرار بوده با اونها به دنیا سفر کنه. وقتی مرد برمیگرده ایدهی موزه به سرش میزنه و حالا یکی از مهمترین جاهاییه که هرکسی به زاگرب سفر میکنه بهش سر میزنه.
همهجور چیزی پیدا میشد و قصههاشون رو بالاش نوشته بودن. برای من جالبترینش پوست زخم دوستپسر یکی بود که بعد از تصادفش با موتور نگه میداره، یه اندیشهی دوری هم داشته که اگه یه روزی علم پیشرفت کرد با استفاده از این پوست بتونه دوستپسرشو بکاره دربیاد مثلا!