آفتاب، اسنپ، کولر
جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۷ ب.ظ
صداها توی سرم میپیچن، برای رهایی از خودم لباس میپوشم اسنپ میگیرم و به جایی پناه میبرم که صدا نباشه. از مواجهه میترسم. از خودم میترسم. انگار که هیچ چی سر جاش نیست. باز هم مسیر پیچید به هم باز هم همه چی مثل کلاف های قرمز و زرد و آبی ای که هیچ وقت بافته نشدند، پیچیده به هم.
باید از این پل بگذرم...
۰۰/۰۲/۱۰
سلام
فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس
https://98share.com