بار امانت
سه شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۲ ب.ظ
رنجی که من میکشم و توی این لحظه دارم حسش میکنم رنج سال ها زندگی ادمیه. ناشی از نا امیدی مرگ یا حتی دوست داشتن. به همه جام نفوذ کرده. قدرت این که فلجم کنه رو داره. قدرت این که تپش قلبمو بالا ببره. اذیتم کنه.
نا امیدم.
امروز نا امیدم. و همش تقصیر یکی از اعضای خانوادمه. امروز حالم بده و به خاطر خواب شبامه. امروز ناچارم به زنده بودن و این تقصیر خدا یا تکامله. امروز قلبم درد میکنه و این به به خاطر غده ی پفیوزه. امروز غم عالم تو دلم خونه کرده و این به خاطر صدای بلند خاطره هاست.
امروز میخوام بلند شم فقط به خاطر این که چاره دیگه ای ندارم. چاره ی دیگه ای ندارم.. چاره ی دیگه ای....
۰۰/۰۳/۰۴