دوباره و دوباره
شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۱۸ ب.ظ
بلند میشوم و به افق خیره. که کجاست انتهای این قصه؟ راهی نمیابم. اما میلی چون بقا در من به ادامه دادن هلم میدهد. باید ادامه دهم که فعلا چاره ای ندارم. ازدوقه بر دوش میگیرم. قدم های کند و بی رمق. این بار هم تلاشم را میکنم. در سر فکر قوی بودن میپرورانم. میخوام قوی شوم. میخواهم قصه به خوبی پیش رود....
۰۰/۰۴/۱۲